پرنيان جوني پرنيان جوني ، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

نفس من و بابا

يكي از روزهاي شاد با تو بودن

سلام عروسكم  خوبي ماماني ؟ قربونت برم آخر هفته گذشته يكي از بهترين روزها و شادترين روزهاي زندگيم بود .  نفسم پنجشنبه با خاله هاي مهربونت و زن دايي جون اتاق خوشگلت رو چيديم با كلي ذوق ، خيلي خوشحال بوديم باور كن چيدن وسايلت به همه ما انرژي داد. خاله و زن دايي كه هركدوم از لباسات رو 2 ساعت بغل مي كردن و مي بوسيدن . خيلي روز خوبي بود . شب كه بابايي اومد آنقدر ذوق زده بود كه برق شادي تو چشمهاي خسته و مهربونش به وضوح ديده مي شد . بعد هم كه خاله ها و زن دايي رفتند باباجون و من كلي وسايلات رو دوباره باهم ديديم و ذوق كرديم . دو تايي باهم برات آرزوي سلامتي كرديم و از خدا خواستيم سالم و به موقع به دنيا بياي و سلامت باشي و به خوشي از...
7 ارديبهشت 1392

اتاق عروسكم

سلام عسلم  عشق ماماني خوبي ؟ عروسكم امروز مي خوام با خاله جون برم براي اتاقت موكت و لوستر و ... بخريم . تا هفته آينده  هم انشاله با هم  با خاله هاي مهربون و باباجون اتاقت رو بچينيم . عزيزم خداكنه از همه وسايلات خوشت بياد . طفلي آقاجون و مامان بزرگ خيلي زحمت كشيدن برات . الهي كه صد و بيست سال زنده باشن و سايشون روي سر ما باشه دستاي مهربون و زحمت كششون رو مي بوسم .  وقتي وسايلات رو آوردند خونمون بابايي خيلي شرمنده و ناراحت شد . همش مي گفت چرا مامان بزرگ و آقاجون اينقدر زحمت كشيدن . بابايي هم مثل من عاشق مامان بزرگ و آقاجونه . نفسم مطمئنم تو هم عاشقشون مي شي از بس مهربون و زحمت كش هستند .  خلاصه همه از وجود تو ناز...
4 ارديبهشت 1392

بهترين اسم ؟؟؟؟؟؟؟

سلام عروسك دوست داشتني من  خوبي ماماني ؟ قربونت برم عسلم . ديروز خاله جون يك ليست پر از اسمهاي قشنگ آورده بود تا براي تو نازنينم اسم انتخاب كنيم . ماماني خيلي سخته . من و باباجون دوست داريم يك اسم مناسب ، شيك و شايسته برات انتخاب كنيم . از خدا مي خوام كمكمون كنه تا اسمي برات انتخاب كنيم كه خودت دوستش داشته باشي . نازنينم  من و بابايي خيلي دوست داريم و مي بوسيمت . ...
3 ارديبهشت 1392

به اميد روزهاي شاد با تو بودن

سلام عروسكم  خوبي ماماني ؟ الان كه دارم برات مي نويسم تو هم حسابي داري شيطوني مي كني و هي تكون مي خوري ، خوشحالم با هر تكوني كه مي خوري اميدم به زندگي بيشتر مي شه ماماني ،خيالم راحته كه خوبي  قشنگم  الان حدودا يك ماهي هست كه شبا ماماني خواب درست و حسابي نداره ، نه خودم مي خوابم نه مي گذارم بابايي بخوابه بدنم درد مي كنه ، به خاطر اينكه تو گل نازم اذيت نشي مجبورم خوابم سبك باشه  خوشگل مامان فكر نكني مامان بديم دارم گلايه مي كنم نه عزيزم دارم ثبت خاطره مي كنم  بهترينم من و بابايي هر سختي و خطري رو به جون مي خريم تا تو آروم باشي ، تو اميد من و باباجوني ، وجود تو آرامش زندگي ماست . بي صبرانه منتظر تو هستيم مهربو...
2 ارديبهشت 1392